حصار یعنی ... خط سیاه دور چشمانت که تا ابد مرا به اسارت خواند
وقتی چشمـ ـانم را روی هم می گذارم ،خواب مرا نمیبرد
تو را می آورد، از میان فرسنگــــ ها فاصلـ ـ ـه ....
عشق سروده کوتاه ،نور است
بر پهنه تاریک، گیتی...
پر از طعنه می شود عاشقانه هایم
وقتی، عشق طعنه می زند...
میدانم دیگر قرار نیست بیایی و این همه چشم تو را انتظار کشیدن بی فایده است،
سهم من از دوست داشتن تو تنهایی بود،و ما دیگر زیر چتر یکدیگر خیس نمی شویم
زیباترین جای جهان راپرسیدی، و من در جوابت گفتم :دربند !
خندیدی و " ساده " خطابم کردی ،سری تکان دادی و رفتی از کنارم....
زیر لب آهسته گفتم :کاش می دانستی
چه بهشتی است برایم بودن در بند تو ....!
تا لب به سخن وا می کنم،بر دلم آوار می شوند دیگران،از قرار،مظلوم کشی رسم است
حرف ها ، خشک می شوند در گلو،
و می مانند ، کنار ِ بغضی که سالهاست، در انتظار ترکیدن است !!!
اشک های چشمم بی فایده اند...
آسمانم بی تو تیره است
و درونم ، پر از غم
چشم هایم ، بی قرار ِ رخ تو
و دلم در تپش لمس ِ دلت
روزهای انتظار ، ایام غریبی است
از گذشته یادت را به یادگار دارم و هر صدایی را میان یادگاریهای عید به عید نگاه داشته ام
تا با محبت دستهای گرمت بازشان کنی و بدانی میان صدای زیبای بلبل ، غنچه ها را بسته ،
پژمرده کردم و میان شب گریه هایم صافشان کردم تا دیگر ناز نکنند!
و زود باز شوند برای سال دیگر !و شاید این خیالم آزار دهد
نازک خیالت را و خواستم ذره ای تو را به ابتدای دره ای بکشانم که نامش تنهاییست !
و بدانی که هر لحظه نگاه به اعماقش اشکهای روان شبهای تنهایی و هق هق من و شنیدار
بالش من است! و این تنها ابتدای دره ی تنهاییست!. میدانی کام شور یعنی چه؟!
مکث کردم و برای چند ثانیه به پشت سر نگاه کردم،
دیدم تمام کسانی که روزی در کنارم بودند،
در کنار دیگری جا خوش کرده اند....
انتظاری ندارم از کسانی که امیدی ندادند،
انتظام از کسانی است که میگفتند:"دوستت دارم"
قهوه..
تمام شده رفت...
کارم به جایی رسیده که تو را....!!
وای از خیال تو!
چه غوغایی ست در دلم
دوباره اگر نرود!
جَهَنَمـ را شِـش دانگـ میخَـرَمـ !
اگـر بِهـِشتــ
در بـی تـــــو بـودن بـاشـد ...!
گویند : " از دل برود هر آنکه از دیده برفت "
گیرم از دل بروی
با نقاشی ات در آیینه چشمانم چه کنم !
هنوز هم ، بر در و دیوار دل ، طرح لبخند قدیمت نقش بسته
حکم تخریب می دهد ذهنم
ولی، در دلم اُمًید گوید:
"طرح کهنه مُد شود" ....
من، روزهاست که چشمانم را
در مسیر هوای تو پیوسته میدارم،
نگرانم . . .
که روزگار
آرزوی دیدار تورا محال کند...
وقتی نیستی ،
رؤیایم دلتنگ توست
وقتی هستی ،
من
دلتنگ رؤیایت می شوم...
جــمعه مي شوم ....
ولي غروب نمي كنم
نمي خواهم دلت بگيرد ..
آنقدر مي تابم كه مرا با شنبه اشتباه بگيري !
به چـشـمـهـایـت بگــو . . . نـگـاهـم نـڪـنـنـد .
بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم
سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !
نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . .
نـه !
حـواسـم نـیـسـت . . . عـاشـقـت مـی شـوم…!!!
گنجشك ها ، از جيك جيك خسته نمى شوند ؛
من
از دوست داشتن تو ...
خوش به حالِ پنجره ای که هر روز به رویِ تو باز می شود!
جنگ نابرابریست ، من مسلح نیامده ام!
محض رضای خدا چشمهایت را غلاف کن بانو...
نگاهت را كه از من بگيري ،
مرده متحركي هستم ،در ميان زندگان!
غرلي هستم بي بيت!
شمعي كه هرگز روشن نخواهد شد!
و پروانه اي كه تا آخر عمر
در حسرت سوختن ،خواهد ماند!
ستاره ی کوچکم!!!
دوستت دارم
هرچند همه بگویند
عشق تو زمین تا آسمان فاصله دارد...
یا...
با اینکه عاشقانه دوستت داشتم گفتم نباش!
مگر بودنت فرقی میکند؟
مدتیست اشکهایم را دور ریخته ام و بغض هایم را فرو برده ام
برای اینکه دوست نداشتم بدانی هنوز که هنوز است دوستت دارم وشب هایی که در خیالت
غرق میشوم هنوز درگیر چیزهایی هستم که انروزها کمی ناراحتت میکرد "
من هنوز هم به این فکر میکنم که ان چای نعنایی سردردت را خوب میکند؟
بــــــاور کن خیلی حـــــــرف است
وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی ،
که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ:ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ،ﺷﺮﻁِ ﻋﻘﻞ ﺍﺳﺖ !
ﺍﻣﺎ،ﻣﻦ ﺑﺮﺍیِ ﺩﺍﺷﺘﻨَﺖ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ:ﺁﻥ ﻣَﺮﺩ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩ...!
سکوتم با تو می گوید :
اگر یک دم ، بجای دیدن چشمان خیسم
عشق را از آن نگاه خسته می خواندی
اگر قدر عبور اشک ،به روی گونه ی شورم
نه
قدر یک نفس از سینه ی سردت
کنار این دل افسرده می ماندی...
قفل لبان مرا ، کلید بوسه های تو باز میکند ....
در میان آدم هایی ،که ناگهان، میان درد ها متولد می شوند...
وناگهان، درمیان غم ها، می میرند...
ناگهان ،شاعری
شعرعاشقانه ای ،برایت می سراید...
کاش. . .
از شماره بیفتد. . .
تمام نفس هایی که بدون تو. . .
دم و بازدم میشود. . .
بی رحم شده ام میبینی. . .؟
اما مطمئنم به پای بی رحمی نبودنت
*ن م ی ر س د*
بعد از تو دیگر روز و شب برایم فرقی ندارد،
در روز نه خورشیدی هست و نه آسمان آبی،
در شب نه ماهی هست و نه مهتابی ...
دیگر بعد از تو هیچکس جای تو را در قلبم نمیگیرد...
تو از هوای زنجیر شده ی کدامین پرتگاه صدایم زدی؟
که اینگونه کبوتر قلبم مشتاق شد،خودش را میان دام تو پرتاب کند؟!
در حالی که کسی جز تو نظاره گر سقوط اشک هایم نبود
که از جاذبه ی حضورت با شتاب زمین قلبت را در آغوش گرفتند...
ایســــــتــــاده ام …
بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود … !
مـــن ،
همیــن جا ،
کنار قـــول هـایت ،
درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ،
محـــــکم ایــستاده ام !!
تو فقط بگومی آیی ، صندلی کنار من طالقتش زیاد است....
تنها پيامبر چشمان تست، كه مرا به صِراط المستقيم ِ عشق هدايت مي كند
دوستش می دارم .
لبخندش را
فریبی نه که هدیه ای می انگارم
من همه ی سنگهایش را پرستیده ام و
آتش و
آب و خاکش را
من آفتابش را پوشیده ام و
عصاره ی ماهتابش را
پیاله پیاله نوشیده ام
دوستش می دارم
زمینی که تو روی آن راه می روی
کاش ماه ،همیشه پشت ابر بماند، نمی خواهم بدانم ،
شب مهتاب ،بی من چه می کنی . . .
تنها معمای بزرگــ زندگی ام ،ئکه هنوز حـــَـــل نشده این است که ….
چه شد اینطور دلباخته ات شدم ؟!
آن هم کسی مثل من !
که از کنار عشق رد هم نمیشد !
قسم به تــــــــــــــــــــو
ای زیباترین لـــــبـــخــنــد خـــــــــــدا
که بند بند وجودم به وجوده نازنینت بستست
نکند تنهایم بگذاری!
همه ی بغض هایم را در گلو خفه کرده ام تا . . .
وقتی که برگشتی تمامشان را به پایت بترکانم !
که همه بگویند اشک شوق است نه گلایه از تو . . .
تقصیر چشمهای توست ، که این طور ، حجله نشین شبهای غربت خاطره اش شده ام
بگذار تاهمیشه ، در صومعه ی چشمانت ، راهبه باشم
من ، این راه رسیدن به نرسیدنت را ، دوست دارم.!
معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار . . .
این روزها مرا درآغوش خویش سخت به بازی گرفته است !
عـــــاشق”
را کـــه بــرعکــــس کنـــی می شــــود
“قـــشاع”
دهخــــدا را می شــناسی؟
لــــغت نــامه اش را کــــه بــاز کـــردم نـــوشته بود:
قــــشاع:
دردی که ادم را از درمـــــان مایــــوس میکند.
آغوشت میتواند قشنگترین سرخط
خبرها باشد وقتی تو میتوانی
قشنگ ترین تیتر زندگی من باشی…
نگاه به چشمانت چه جرم سنگینی داشت که من را تا ابد زندانی آن چشم های زیبایت کرد،
نگاهی که من را بی انتها عاشق و شیفته ی تو کرد، نگاهی که مثل باد بر زندگیم وزید
و روزهای بی کسی ام را با خود برد و به جایش تو را برایم آورد که حالاشده ای
تک سرنشین قلبم، حال قلبم از آن توست،
هرچند نمی دانم
روزی رویاهایت را با که شریک می شوی ،اما هنوز شریک بی خوابی های من تویی...
در خاطره ای که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،
.
بگذار در گوشت بگویم :
.
… ” میـــخواهــمــــــــت ”
.
.
این خلاصه ی ،
تمام حرفای عاشقــــانه ی دنـــیاست !!
صدا میکنم ” تو ” را
این ” جانی ” که میگویی
جانم را میگیرد!
نزن این حرف ها را !
دل من جنبه ندارد . . .
ما به هم نمی رسیم امّا بهترین غریبه ات می مانم،
که تو را همیشه دوست خواهد داشت . . .
هیچ گزینه ای نمیتواند جای خالیت را پر کند ،
حتی همه موارد!!!…
آرام چشم هایت را ببند ...
یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است...
یک نفر که از تمام زیبایی های دنیا تنها تو را باور دارد ...
از روزی که نامت ملکه ذهنم شد ، احساس می کنم
جمجمه ام با شکوه ترین امپراتوری دنیاست...
شب ها به وقت خواب از طرف من ، وجدانت را ببوس اگر بیدار بود !
نگاهت هر قدر هم که دور باشد آرامم می کند
و آوایی، آمدنت را در گوشم زمزمه...
چقدر رسیدنت را دوست دارم...
آغوشم در ازدحام سرمای تنهایی، تنها برای تو گرم است...
طراحی حرفه ای چت روم وسایت تکفا طرح
www.takfashomal.ir
نظر یادت نره
A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!
امتیاز : |
|
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
|